کد مطلب:328001 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:285

تفاوت انسان ها در استعداد و نحوه فعالیت
همان گونه كه قیافه ها و اندام های مردم با یكدیگر اختلاف فراوان دارد و هر كس با چهره و شكل خاصّی موجود شده است، روحیّات و افكار و استعدادهای آنان نیز متفاوت است; بدین معنی كه عدّه ای پر جنب و جوش، فعّال، برخی خونسرد و بی تفاوت، گروهی متوجّهامور مادّی، بعضی علاقه مند به معنویّات و اخلاقیات و افرادی یافت می شوند كه به اندازه ای كم استعدادند كه نمی توانند زندگی خود را اداره كنند و جزو درماندگان و بیچارگانند.



چنان كه معلوم است نوزادان با صفات و ویژگی های مشخصی به دنیا می آیند كه برخی دیگر دارای آن ویژگی ها نیستند; عقل، ادراك، هوش، زیركی، حافظه، سرعت انتقال، شهامت و خویشتن داری در گروهی از آنان موجب امتیاز ایشان از دیگران است. كه در دوران بلوغ بر اثر این مواهب با پشتكار و تلاش به مقامات عالی راه می یابند و نیز بر اثر فعالیت در راه به دست آوردن امكانات مادّی بر ثروت های كلان دست می یابند.



واضح است كسانی كه دارای این خصایص نیستند، نمی توانند چنان كه باید وسایل زندگی خود را فراهم كنند. در نتیجه از رفاه و آسایش محرومند و در سختی و تنگی معیشت به سر می برند. این امر اگر درباره اش چاره ای اندیشیده نشود، باعث شكاف و اختلاف طبقاتی می گردد و وضع اسفناكی را به وجود می آورد.



گوناگونی در نحوه آفرینش انسان ها از اسرار خلقت است. خداوند فرموده است: «ما لكُم لا تَرجُونَ لِلّهِ وقاراً وَ قَد خَلَقَكُم أَطواراً(1); چرا شما (ای مردم) برای خداوند وقر (و عظمت) را در نظر ندارید و حال آن كه شما را گوناگون آفرید».



حضرت علی(علیه السلام) به تفاوت استعدادها و تمایلات افراد بشر اشاره كرده و فرموده است: «خیرِ بَشَر در اختلاف ساختمان و استعداد است و هلاكتش در یكنواخت بودن و همسانی ویژگی های فطری و طبیعی است»(2).



اگر همه انسان ها یكنواخت آفریده می شدند، نظام اجتماع مختل می شد، زیرا همه دنبال یك كار می رفتند و ذوق و سلیقه شان یك روش و یك كار را اقتضاد می كرد و به كارهای دیگر نمی پرداختند; در نتیجه نیازهای فراوانی كه بشر در زندگی از آنها ناگزیر است، برآورده نمی شد و در تمشیت امور زندگانی، دچار سختی و مشكلاتی می گردید كه زندگی را بر او تلخ و ناگوار می كرد.



پس حكمت بالغه خداوند اقتضا نموده كه مردم به لحاظ استعداد و تمایل به انجام كارهای گوناگون با هم اختلاف داشته باشند، تا هر كسی به كاری بپردازد و امور مردم طبق روال و نظم مقرّر اداره شود.



هیچ انسانی با انسان دیگر از لحاظ خصوصیّات جسمی و روانی یكسان نیست و این تفاوت به گونه ای است كه حتّی سر انگشت هیچ دو نفری همانند نمی باشد(1). روی این جهات است كه سلیقه ها و نوع فعّالیت و تلاش های افراد بشر متفاوت است و هر كدام روش خاصّی دارند و در راه معینی به تلاش و فعالیت می پردازند و این از اسرار آفرینش است.



یكی از جهاتی كه خداوند افراد بشر را مختلف آفریده، این است كه بدان وسیله آزمایش شوند و معلوم گردد طبقات مختلف اجتماع آیا به وظیفه شان عمل می كنند و از ویژگی های وجودی خودشان بر وفق عقل و شرع بهره مند می شوند یا خیر.



خداوند فرموده است: «و رَفَعَ بعضَكُم فوقَ بعض دَرَجات لیبلُوَكُمْ فیما آتاكُم(2); برخی از شما را بر برخی برتری داد (و شما را در درجات و استعدادهای گوناگون قرار داد)، تا شما را در مورد آنچه به شما داده است، آزمایش كند».



بسیار واضح است كه این اختلافات از عوامل اقتصادی و طبقاتی و پدیده های مادّی نشأت نگرفته و چنان كه برخی از مادّه گرایان پنداشته اند، آن چنان نیست كه بر پایه مادّیت استوار شده باشد; یعنی نمی توان گفت: فلان كس هوشیار و با ذكاوت است، چون از طبقه مرفّه و ثروتمند است و دیگری كم استعداد و بی تحرّك است، زیرا از قشر زحمتكش و بردگان است.



اختلاف استعدادها و قیافه ها براساس میزان بسیار دقیق مشخصی است، كه آفریدگار بر طبق مصالح آفرینش مقرر داشته(3) و عقول ناقص ما یارای درك آن را ندارد. به قول فردوسی:



از این راز جان تو آگاه نیست *** بدین پرده اندر تو را راه نیست



به طوری كه روانشناسان می گویند نحوه تركیب ژن ها به اندازه ای پیچیده و متنوّع است كه هیچ كس نمی تواند تشخیص بدهد استعداد فرزند فلان كس و خصوصیّات منش و شخصیت او چگونه و در چه سطح خواهد بود.واقعیت هر چه باشد، ما در تفاوت شخصیت و وضعیّت افراد به وجود عواملی كه در نهاد بشر نهفته است، بر می خوریم كه ویژگی ها و وجه تمایز ایشان به آن عوامل بستگی دارد. بنابراین اختلاف خصوصیّات و استعدادهای انسان ها واقعیتی غیر قابل انكار است كه نمی توان آن را عكس العمل مادّی یا اجتماعی به حساب آوریم; هر چند انكار نمی كنیم كه امور مادّی هم در ساختن شخصیت افراد و ایجاد استعدادها نقش مهمی ایفا می كند، ولی در عین حال بدین گونه نیست و نباید بر این باور باشیم كه فقط امور مادّی موجب بروز اختلاف استعدادها و ویژگی های انسانی است.



از شرح فوق چنین نتیجه می گیریم كه اگر فرض كنیم عدّه ای در محلّی گرد آیند و به آباد نمودن زمین هایی بپردازند، چنان كه پیش از این بیان نمودیم، مبنای مالكیت بر كار و تلاش استوار است; یعنی هر گاه كسی به فعّالیت و كوشش بپردازد، در صورتی كه تحت ستم و استثمار قرار نگیرد و دارای استعداد و فهم كافی باشد، پس از مدّتی ثروتمند خواهد شد، و در نتیجه بین این گونه افراد و كسانی كه خلقتاً دارای استعداد و نیروی محرّكه كمتری هستند، خواهی نخواهی از حیث ثروت و عواید مادّی شكاف و فاصله پیدا می شود و اختلاف طبقاتی به وجود می آید. در این صورت است كه اسلام برای توازن بین اقشار گوناگون و رفع اختلاف، راه هایی را ارائه كرده است.



توضیح آن كه: هدف مقررات اسلامی این است كه بین افراد اجتماع از لحاظ امور معاش و جنبه های اقتصادی، موازنه برقرار كند.



به سخن دیگر، منظور اسلام این است كه از جهت سطح زندگی و امكان بهره مند شدن از نیازمندی های مادی و برخورداری از امكانات زندگی تا اندازه ای همگونی برای افراد اجتماع حاصل شود، تا بتوانند متناسب با مقتضیات هر زمان در رفاه و آسایش زندگی كنند. منظور آن نیست كه از لحاظ درآمد همگی در یك سطح باشند.



بدون شك نمی توان در بین مردم بكلی اختلاف سطح زندگی را برطرف نمود، امّا این اختلاف نباید به گونه ای باشد كه فاصله طبقاتی را مانند اختلافات مرام های سرمایه داری ـ كه شاهد آن هستیم ـ به وجود آورد.



در نظام اقتصادی اسلام اختلاف طبقاتی به آن معنا وجود ندارد، زیرا تفاوت در تأمین معاش و فاصله نحوه زندگی افراد، اصولی و در سطح وسیع نیست، بلكه اختلاف اندك و ناچیز است.موازنه اقتصادی و كم نمودن فاصله طبقاتی در اسلام به زمان و دوره معینی اختصاص ندارد و آنچه هدف اساسی و مهم محسوب می شود، این است كه دولت باید برای رفاه و گشایش شؤون اجتماع بكوشد، تا همگان از زندگی مناسب و نسبتاً مرفّه برخوردار باشند.برای رسیدن به این مقصد راه های مختلفی در نظر گرفته شده است:



1ـ اسلام از اسراف و تبذیر بشدّت منع نموده و مردم را از آن برحذر داشته، به طوری كه در قرآن مجید در چندین مورد مردم را از آن نهی كرده است(1).



2ـ آیات فراوانی دلالت دارد كه بهره مند شدن افراد از ثروتشان بدان گونه نیست كه فقط به خود آنها اختصاص داشته باشد و آزادانه به هر نحو كه بخواهند، عمل كنند و دیگران را در آنچه به وسیله اسباب تملّك، مالك شده اند، حقی نباشد; بلكه در عین حال حق اجتماع نیز محفوظ است. بدین معنی كه اصلاح وضع اقتصادی جامعه كاملا مورد توجه اسلام است و بر ثروتمندان لازم است در فكر همنوعان و برادران دینی خود باشند و از مالی كه در اختیار دارند، به اندازه توانایی انفاق كنند.



خداوند فرموده است: «یَسئلُونَكَ ماذا یُنْفِقُونَ قُل العَفوَ;(2) از تو می پرسند چه چیز را انفاق كنند، بگو آنچه كه از نیازتان افزون است». فخر رازی در تفسیر این آیه گفته است: «عفو به معنی زیاده است. آیه شریفه «حتی عفو» یعنی: تا این كه عددشان از آن تعدادی كه بودند، زیاد باشد». قفّال اظهار داشته كه معنی «عفو» آن چیزی است كه آسان و میسّر است(3).



در آیه دیگر آمده است: «هو الذی خَلَقَ لَكُم ما فِی الارضِ جَمیعاً;(4) او كسی است كه همه آنچه را كه در زمین است، برای شما آفرید».



چنان كه در پیش، در همین مبحث، اشاره نمودیم، ضمیر «كم» می فهماند كه مواهب این عالم و آنچه در زمین فراهم می گردد، برای آن است كه همه از آن بهره مند شوند; هر چند تولیدكنندگان و كسانی كه بر اثر كار و فعالیت مالك ثروت شده اند، نسبت به آن حق اولویّت دارند.توضیح آن كه در آیه ای می خوانیم: «و سخَّر لكم الشمس و القمر(1); و خورشید و ماه را رام شما كرد و در اختیارتان قرار داد».



و در آیه دیگر است: «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الاَْنْهارَ(2); و رودها را رام شما كرد و در اختیارتان قرار داد». چنان كه معلوم است، استفاده از ماه و خورشید و رودها به فرد خاصّی اختصاص ندارد; پس به همین گونه است مفهوم آیه «و سخّر لكم ما فی الارض جمیعاً(3); بدین معنی كه زمین را خداوند در اختیار همگی ما قرار داد تا از آن بهره مند شویم و یقیناً در اختیار ما قرار نگرفته تا منافع آن را به خود مخصوص دانیم و دیگران را از آنها باز بداریم.



در این باره در تفسیر المیزان آمده است: «فرد، در مالكیت خصوصی خود آزاد است و می تواند اموالش را در اغراض مشروع خود صرف كند و هیچ كس حق ندارد او را مانع شود، مگر این كه اجتماع اسلامی با خطر مواجه گردد، كه در این صورت واجب است از سرمایه های خصوصی برای حفظ حیات اجتماعی استفاده شود. بسیار روشن است كه در این هنگام اگر كسی به بهانه مالكیت خصوصی خواسته باشد از این حكم سرپیچی كند و به آن عمل ننماید، دولت اسلامی او را مجبور می كند كه از اموال خودش آنچه را كه مازاد بر نیاز او است، در اختیار دولت قرار دهد»(4).



3ـ اسلام برای ایجاد اقتصادی سالم و دور از هر گونه تنگنا و ناهماهنگی و ریشه كن نمودن فقر و درماندگی و برای برقراری رفاه همگانی، از یك طرف مردم را به كار و كوشش وادار نموده(5)، به گونه ای كه كار را از عبادات مهم به حساب آورده و از طرف دیگر به وسیله قوانین و مقررات عادلانه از احتكار و انباشتن ثروت و استفاده نرساندن به دیگران، مهمل گذاشتن و بهره مند نشدن از مواهب و منابع خدادادی را ناروا دانسته و از آن به طور جدّی جلوگیری نموده است(6).



در دین مبین اسلام به اندازه ای كار و كارگر و تولید ثروت با اهمّیت و مورد تكریم و تقدیس است كه بدون شك در هیچ مكتب و آیینی نظیر آن وجود ندارد.

1 . نوح (71) آيه 13 ـ 14.



2 . لا يزالُ الناسُ بخَير ما تَفاوتُوا فإذا استَوَو أُهلكُوا. بحار الانوار، ج77، ص383.

1 . «بلي، قادرينَ علي اًن نُسَوّيَ بَنانَهُ; آري ما توانايي داريم كه (دوباره) سرانگشتان او را (مانند اول) هماهنگ كنيم». در اين آيه يك نكته علمي بيان شده كه پس از قرن ها بشر به آن پي برده است; يعني با وجودي كه سرانگشت ها بسيار ظريف است و با يكديگر به طور دقيق تفاوت و تمايز دارد، ما مي توانيم دوباره به همان تمايز و دقت آنها را اعاده نماييم. قيامة (75) آيه 4.



2 . انعام (6) آيه 165.



3 . «هو الذي يُصَوِّركُم في الارحام كيف يشاء; او كسي است كه (از لحاظ صورت ظاهري و معنوي) شما را صورت بندي مي كند; چنان كه (بر طبق مصلحت) مي خواهد».آل عمران (3) آيه 6.

1 . «كُلُوا وَاشْرَبُوا ولا تُسْرفُوا انّه لايُحبّ المُسْرفين» (اعراف (7) آيه 31) «و أَنَّ المسرفينَ هم اصحاب النّار» (غافر(40) آيه 43).



2 . بقرة (2) آيه 219.



3 . فخر رازي، تفسير الكبير، ذيل آيه 219 سوره بقره.



4 . بقرة (2) آيه 29.

1 . ابراهيم (14) آيه 33.



2 . ابراهيم (14) آيه 32.



3 . حج (22) آيه 65.



4 . الميزان،ج 9، ص387، ذيل آيه 103 سوره توبه.



5 . وسائل الشيعه، ج12، ص36 ـ 37.



6 . همان، ص19.